طلائیه
- يكشنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۲، ۱۰:۱۵ ب.ظ
جلال طهماسبی که از بچه های بسیج بود هم اسمش دراومده بود برای حج. از اینکه با جلال میخواستیم بریم، خیلی خوشحال بودم.
اونایی که از طریق ثبت نام اسمشون در اومده بود، یه مقدار کارهاشون جلوتر از من بود. مثل گرفتن گذرنامه و مجوز خروجشون از کشور. جلال هم جزء همین دسته بود. از طرفی یه مقدار برای من بهتر شده بود. چون به خودم زحمت نمیدادم برم دنبالش که چطور باید کارهای سفر رو انجام بدم. جلال که رفته بود، ازش میپرسیدم.. اما یه جاهایی هم خوب نبود؛ چون واقعا با استرس پیش رفتم. مثلا گذرنامه همه اومده بود، مال من نیومده بود. یا اینکه مجوز خروج خیلی ها صادر شده بود، مال من هنوز صادر نشده بود. اولش قرار بود تو زمستون بریم؛ فکر میکنم دی یا اسفند که خدا رو شکر عقب افتاد و مجوز من هم رسید. این هم از همون عنایاتشون بود. وسطای بهمن بود. به عنوان مسئول با زهیر با کاروان خواهران دانشگاه رفته بودیم راهیان نور؛ اون سفر واقعا یه چیز دیگه بود. آخر معنویت!! صادر نشدن مجوز خروج و سفر اسفند ماه که چیزی بهش نمونده بود، خیلی نگرانم کرده بود. توسل کرده بودم. توی طلائیه که بودیم سرم رو گذاشته بودم روی خاک ها؛ چند دقیقه ای خوابم برده بود. وقتی میخواستیم برگردیم، برام پیام اومد: « مجوز خروج از کشور شما صادر شد» میخواستم بال دریارم پرواز کنم..
اونایی که از طریق ثبت نام اسمشون در اومده بود، یه مقدار کارهاشون جلوتر از من بود. مثل گرفتن گذرنامه و مجوز خروجشون از کشور. جلال هم جزء همین دسته بود. از طرفی یه مقدار برای من بهتر شده بود. چون به خودم زحمت نمیدادم برم دنبالش که چطور باید کارهای سفر رو انجام بدم. جلال که رفته بود، ازش میپرسیدم.. اما یه جاهایی هم خوب نبود؛ چون واقعا با استرس پیش رفتم. مثلا گذرنامه همه اومده بود، مال من نیومده بود. یا اینکه مجوز خروج خیلی ها صادر شده بود، مال من هنوز صادر نشده بود. اولش قرار بود تو زمستون بریم؛ فکر میکنم دی یا اسفند که خدا رو شکر عقب افتاد و مجوز من هم رسید. این هم از همون عنایاتشون بود. وسطای بهمن بود. به عنوان مسئول با زهیر با کاروان خواهران دانشگاه رفته بودیم راهیان نور؛ اون سفر واقعا یه چیز دیگه بود. آخر معنویت!! صادر نشدن مجوز خروج و سفر اسفند ماه که چیزی بهش نمونده بود، خیلی نگرانم کرده بود. توسل کرده بودم. توی طلائیه که بودیم سرم رو گذاشته بودم روی خاک ها؛ چند دقیقه ای خوابم برده بود. وقتی میخواستیم برگردیم، برام پیام اومد: « مجوز خروج از کشور شما صادر شد» میخواستم بال دریارم پرواز کنم..
- ۹۲/۱۱/۲۷